بیاید ملکوتت بر زمین»

آنگونه که هست در آسمان

____

سپس سروران زمین را مهیا نمودند و آدمیان و حیوانات را، با اسلحه‌ای که به ایشان داده بودند، روانهٔ منزلگاه تازه کردند. آنگاه نیرومندترینشان زمین را با دست پرتوان خود چرخاند و خورشید را به عقب راند تا دورتر از زمین بایستد. 

و به این شیوه زمین به حرکت افتاد و آدمیان و حیوانات بر خشکی‌ها و کوه‌ها و در دریاها و دشت‌های زمین به جنب و جوش افتادند. هزاره بعد هزاره، زمین به دور خود چرخید، و شیران آهوان را به وحشت انداختند، و ماران تخم پرندگان را در آشیانه‌هایشان شکستند، و آدمیان مورچگان را زیرپاهای خود له کردند، و ن یکدیگر را ربودند، و برای یدن مروارید جگر صدف‌ها را پاره کردند. پس زمین پیر شد، و از نفس افتاد، و آهسته‌تر چرخید، و خورشید نزدیک‌تر و نزدیک‌تر آمد، و حیوانات و آدمیان در زمین ملول شدند و از هلاک یکدیگر به ستوه آمدند. پس دور هم گرد هم آمدند تا نزد سروران بروند. و سه روز راه پیمودند و غروب روز سوم، سروران را یافتند که در کنار چشمه‌ای فرود آمده بودند و در اردوگاه خود به شادی نشسته بودند. حیوانات و آدمیان گفتند ما از هلاک هم ملول شده‌ایم.» سروران به ایشان گفتند پس یکدیگر را هلاک نکنید.» و باز گفتند اما شما یکدیگر را هلاک خواهید کرد» و باز گفتند مگر آن‌چه را که در روز نخست به شما بخشیدیم باز پس دهید.» پس حیوانات و آدمیان به صف ایستادند و هر گروه سلاحی را که در آغاز از سروران گرفته بود به ایشان باز پس داد. فیلان و دیگر جانورانی که به ایشان جثهٔ بزرگ داده شده بود بزرگی جثه‌هایشان را باز پس دادند. آنانی که به شاخ‌‌های بلند مجهز بودند٬ چون گون و کرگدنان٬ شاخ‌هایشان را باز پس دادند و آنانی که به دندان‌ها یا چنگال‌های هراسناک مجهز بودند٬ چون گرگان و پلنگان٬ دندان‌ها و چنگال‌های هراسناکشان را باز پس دادند. و ماران زهر خویش را باز پس دادند. دیگرانی که  تیزرو و سبک بودند چابکی پاهایشان را را باز پس دادند. و ن سلاحی را که از سروران گرفته بودند باز پس دادند. و آنانی که زره به تن داشتند٬ چون سنگ‌پشت و صدف٬ زره‌هایشان را تسلیم نمودند. و آنانی که بال پرواز داشتند و در هوا می‌گریختند٬ بال‌هایشان را باز پس دادند. و آنانی که در زمین می‌گریختند٬ حفره‌های زمین بر ایشان بسته شدند. و آنانی که شکار دیگران بودند و در عوض به ایشان کثرت در اولاد داده شده بود٬ اندک‌زا و کم‌ تعداد گردیدند٬ زیرا دیگر شکار کسی نبودند. و آنانی که هم‌رنگ سبزه‌ها و رستنی‌ها می‌شدند رنگ‌هایشان متمایز گردید. و به این ترتیب٬ هر گروه سلاحی را که در روز نخست از سروران گرفته بود به ایشان باز پس داد. و نوبت به آدمیان رسید که آخر از همه در انتهای صف ایستاده بودند و سلاحشان کلماتی بود که در حنجره‌های خود می‌ساختند. و هنگامی که نوبت به ایشان رسید٬ آخرین کلماتشان را در گوش یکدیگر نجوا کردند و سپس ایشان نیز سلاح خود را باز پس دادند و گنگ و بی‌زبان گردیدند. 

پس حیوانات و آدمیان به جایگاه‌های خود بازگشتند و بر زمین پراکنده شدند و یکدیگر را هلاک نکردند. و این‌گونه زمین ایام کهنسالی خود را سپری کرد. زمین آرام گرفت. و آفتاب، هر روز تند و تندتر می‌تابید و با نور سوزان خود زمین را احاطه می‌نمود. و در شدت آفتاب، گیاهان و رستنی‌ها نمو یافتند و فراوان شدند و صورت زمین را پوشاندند. و درختان قد کشیدند‌ و شاخه‌هایشان در بلندایی که چشم از دیدن آن عاجز بود، بسیار دور از زمین و بسیار نزدیک به خورشید، به هم رسیدند و در هم گره خوردند و زمین را در سایهٔ خود فروبردند و راه آسمان را بستند.

 

بهشت [قصه]

زمین ,ایشان ,آدمیان ,دادند ,سروران ,آنانی ,سروران گرفته ,مجهز بودند٬ ,گروه سلاحی
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها